نعت فاعلی از داغ کردن: هسم، داغ کنندگان. (منتهی الارب) ، محرک: و اگر بچیزی داغ کننده و قابض حاجت آید زنگار بسرکه سایند و اندرچکانند اندک اندک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نعت فاعلی از داغ کردن: هُسُم، داغ کنندگان. (منتهی الارب) ، محرک: و اگر بچیزی داغ کننده و قابض حاجت آید زنگار بسرکه سایند و اندرچکانند اندک اندک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نعت مفعولی از داغ کردن: ملهوز، داغ کرده بر تندی بناگوش. (منتهی الارب) ، بنده. غلام: دشمنش داغ کردۀ زحل است از سعادت چه رونقش دانند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486)
نعت مفعولی از داغ کردن: ملهوز، داغ کرده بر تندی بناگوش. (منتهی الارب) ، بنده. غلام: دشمنش داغ کردۀ زحل است از سعادت چه رونقش دانند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486)
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند: شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است. خان زمانی امانی (از آنندراج). - زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند: شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است. خان زمانی امانی (از آنندراج). - زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد: ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج)
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد: ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج)
کهزدک اگر شماره ای را بر شماره دیگر بخش کنیم و چیزی نماند شماره کوچک کهزدک شماره بزرگ تراست چنان که 3 کهزدک 9 است هر گاه عددی را بر عدد دیگر بخش کنیم و چیزی باقی نماند گوییم عدد بزرگتر قابل قسمت است بر عدد کوچکتر و عدد کوچکتر را عاد کننده عدد بزرگتر نامیم
کهزدک اگر شماره ای را بر شماره دیگر بخش کنیم و چیزی نماند شماره کوچک کهزدک شماره بزرگ تراست چنان که 3 کهزدک 9 است هر گاه عددی را بر عدد دیگر بخش کنیم و چیزی باقی نماند گوییم عدد بزرگتر قابل قسمت است بر عدد کوچکتر و عدد کوچکتر را عاد کننده عدد بزرگتر نامیم
آنکه کار کند، عمل کننده، عامل: (... کسی گوید که: دلیل بر آن که نفس نمیرد آنست که دایم کار کننده است: و باز چون بپرسند که چرا دایم کار کننده است ک گوید: زیرا که نمیرد) (دانشنامه. منطق 164)، جمع (برای اشخاص) کار کنندگان
آنکه کار کند، عمل کننده، عامل: (... کسی گوید که: دلیل بر آن که نفس نمیرد آنست که دایم کار کننده است: و باز چون بپرسند که چرا دایم کار کننده است ک گوید: زیرا که نمیرد) (دانشنامه. منطق 164)، جمع (برای اشخاص) کار کنندگان